- گفت و گوی فارس با زنی که سال ها با فرزندانش در غسالخانه زندگی کرد
آینده ای که با مرده شویی تباه شد/ حمام بچه ها روی سنگ غسالخانه
تازه چشمانش گرم شده بود که ناگهان از خواب پرید. فکر کرد صدایی شنیده. هراسان نگاهی به دو دخترک انداخت. هر کدام در یک سوی او غرق خواب بودند و او، مثل هر شب، نشسته خوابش برده بود؛ از ترس اینکه مبادا بیگانه ای نیمه شب به سراغشان بیاید و زن را با دو دختر خردسال، بی پناه و دست خالی غافلگیر کند.