- خاطرات خنده دار
وقتی بچه بودم روز تاسوعا عاشورا بود که مامانم نذری درست کرده بود و به من گفت برو اینا رد و بین همسایه ها پخش کن منم 5سالم بود که یه دفعه عمم بهم گفت زهرا گلی؟
من:بله عمه جون
عمم:میدونی امروز چه روزیه
من :نه نمیدونم عمه
عمم:امروز امام حسین و خانوادشو یزید و شمر میکشن
منم بعد کلی گریه رقتم شروع کردم نذری پخش کردن دقیقا 23تا خونه بود هرکی درخونشو بازمیکرد نذری بگیره بایه لبخند ژکوند بهم میگفت قبول باشه دختر خوب منم میگفتم کوفتتون بشه امروز امام حسین و خانوادش گشنه و تشنه میمیرن اونوقت تو داری غذای مفت میخوری فقط نمیدونم فردای اون روز چرا
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان