-شنل قرمزی و مرد شکارچی
خورد و فریاد کشید: «وای مادربزرگ! چه گوش های بزرگی دارید!»- چه بهتر عزیزم، چون با آنها صدای تو را بهتر می شنوم.- وای مادربزرگ! چه چشم های بزرگی دارید!- چه بهتر عزیزم، چون با آنها صورت زیبای تو را بهتر تماشا می کنم.- وای مادربزرگ! چه دهان بزرگی دارید!- چه بهتر عزیزم، چون با آن تو را بهتر می خورم.- یک دفعه گرگ، مثل فنر، از تختخواب بیرون پرید.- کمک!- شنل قرمزی می خواست با جیغ و فریاد، دیگران را خبر کند، اما گرگ او را یک لقمه بزرگ کرد