-شنل قرمزی
روزی و روزگاری در یک دهکده کوچک، دختر کوچولویی بود که همه دوستش داشتند. او در قلب مردم جا داشت.مادربزرگ دخترک که به بچه ها خیلی علاقه داشت، در روز تولد او، شنل زیبایی به او هدیه کرد؛ یک شنل قرمز پررنگ با کلاهی قشنگ.دخترک وقتی شنل را دید با خوشحالی فریاد زد: « به! خیلی ممنون مادربزرگ! » او از شنل خیلی خوشش آمده بود.از آن روز به بعد هر وقت دختر کوچولو شنل را می پوشید و از خانه بیرون می آمد، مردم به او گفتند: «تو با این شنل قرمزت چقدر قشنگی!»دختر کوچولو دیگر بدون ش