-قایق کاغذیسه شعر از سه شاعر معاصر
قایق کاغذییک جفت کفشچند جفت جوراب با رنگ های نارنجی و بنفشیک جفت گوشواره ی آبییک جفت ...کشتی نوح استاین چمدان که تو می بندی ! بعدصدای دراز پیراهنم گذشتاز سینه ام گذشتاز دیوار اتاقم گذشتاز محله های قدیمی گذشتو کودکی ام را غمگین کرد. کودک بلند شدو قایق کاغذی اش را بر آب انداختاو جفت را نمی فهمیدتنها سوار شدآب ها به آینده می رفتند.همین جا دست بردم به شعرو زمان رامثل نخی نازکبیرون کشیدم از آن دانه های تسبیح ریختند :من ... تو... کودک