-سگ وفادار و گرگ خونخوار
سگ گفت: «چه بدی کرده ای؟ البته چون زورت به من نمی رسد و گوشت من هم خوراکی نیست نمی توانی قصد بدی به من داشته باشی، اما گناه تو این است که بیکاره و ظالم و بیرحم هستی و می خواستی بره بی گناه را بکشی و بخوری.» گرگ جواب داد: «بله، من همه اینها را که گفتی هستم اما این چه ربطی به تو دارد. مگر خود تو چه کار می کنی و مگر غیر از این است که همان بره را از چنگ من در آوردی تا خودت بخوری؟ آن هم توی این صحرا که پر از ناز و نعمت است و بیشتر از صدتا بره و بزغاله هس