-رمال اگر غیب می دانست گنج پیدا می کرد
روزی روزگاری رمالی رفت سراغ تاجری ثروتمند.رمال به تاجر گفت: «من رمالم، فالگیرم. از آینده ی تو و از جای گنج هایی که در زیر زمین پنهان شده، خبر دارم.تاجر گفت: «خوب، این حرف ها چه ربطی به من دارد؟»رمال گفت: «اگر پول خوبی به من بدهی، جای یکی از گنج ها را به تو نشان می دهم. آن وقت به دارایی و طلا و جواهرات و ثروت زیادی می رسی.»تاجر با این که مشکل مال نداشت، طمع کرد و به امید رسیدن به گنج قول داد که پول خوبی به رمال بدهد. فردای آن