-امضای نامه ایرادی نداشت
روزی کار میرزا به دست یک قاضی بدجنس و باجبگیر افتاد. میرزا که قاضی را خوب نمیشناخت، مدتی به دادگاه رفت و آمد کرد؛ ولی هر بار قاضی به یک بهانه از انجام کار میرزا طفره میرفت.تا اینکه بالاخره یکی از نزدیکان قاضی دلش برای او سوخت، و میرزا را به گوشهای برد و گفت: «دوست من! اگر میخواهی کارت درست شود، باید سیبیل قاضی را چرب کنی.» میرزا با شنیدن این حرف از منزل قاضی بیرون رفت.فردای آن روز با ظرفی از روغن حیوانی برگشت. قاضی که میرزا را دست پر دید،