-جادوگر و کلاغ پیر
روزی روزگاری جادوگری در یک جنگل سرسبز زندگی می کرد. جادوگر زیر یک درخت بید خانه داشت. خانه جادوگر بسیار قدیمی و وحشتناک بود. بالای آن درخت بید، یک کلاغ پیر زندگی می کرد. جادوگر کلاغ را صدا زد و گفت: آهای کلاغ! بیا پایین با تو کار دارم.تو اگر می خواهی زندگی راحتی داشته باشی باید با من دوست باشی و من هر چه به تو می گویم گوش کنی. کلاغ پیر گفت: من چه کاری می توانم برای تو بکنم؟جادوگر گفت: تو باید هر روز خبرهای جدید من را به تمام دهکده های اطراف برسانی. کلاغ گفت