-شاهنشه نجف
شاهنشهی و شد نجفَت مركز شاهی ایوان تو نور است و جهان جمله سیاهی گر پای كسی در حرمت جای بگیرد از لطف خریدار شوی تو به نگاهی من رعْیتِ مُلك توام ای شاه ولایت شاهی بنما و بده بر ما تو پناهی دیوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرایت دل را ببرد تا به خدا، گر كه بخواهی گر قسمت من بوسه به خاك نجف افتد سخت است بیارم به حرم، بار گناهی از دور اگر چشم من اُفتد به ضریحت گویم كه بگردم به فدای تو الهی گمگشته طوفان بلاها به سراغت آید نشود در دو جهان غرق تباهی دریا مَثَلِ كوچك بحر ك