-سرزمین پیلهها و پروانهها

بو میكشیم زندگی را با طعم چای داغ لبریز، لب سوز، لب دوز. در یك جاده مهآلود شمالی. سر میكشیم چای را با طعم لحظههای سبز سیر زندگی در استكانهای كمرباریك. مهمان بوتههای چهار فصل سال میشویم روی كوههای كم ارتفاع در مسیرهای سبز. پرواز گنجشكها را به تماشا مینشینم در میان بوتههای چای كه در ردیفهای منظم پشت هم كاشته شدهاند. خوشحالیم كه این قصیده طولانی با وزن سبز و با ردیف درختانش پایانی ندارد. پایانی هم اگر باشد، میشود ابتدای آبی آسمان و كیست كه بر