-18 سال در آغوش مجنون • آب که پشت سرش ریخته شد، برگشت و به عقب نگاه کرد، زانوهای پدر میلرزیدند، انگار هنوز منتظر بودند تا یکبار دیگر سید مرتضی چهار ساله رویشان بنشیند و همراه پدر قرآن بخواند.15 سال پیش بود. بزرگ ترها دور تا دور هیأت شاهزاده علیاصغر (ع) نشسته بودند و مقابل هر کدامشان یک رحل با قرآن های باز قرار داشت. پدر «بسم الله» گفت و سید مرتضی شروع به قرائت کرد.
سید مرتضی قد کشید و لباس خاکی بر تن کرد. وسایلش را توی ساک گذاشت و زیپش را