-
به ياد يار بي تو، کور بي عصاييم ميثم امانيرسيده ايم به فراز فقر؛ دست هايمان، بوي نياز گرفته است . چشم هايمان تشنه، قلب هايمان گرسنه و قدم هايمان ، خسته شده اند از قافله هاي بي سرپرست. خيابان ها، مه آلودند؛ بدا به حال ريه هاي بيمار! بيابان ها، ظلمات شده اند؛ بدا به حال کورهاي بي عصا و چشم هاي بي چراغ!رسيده ايم به «وادي ايمن» . «آتش طورکجا موعد ديدار کجاست؟» بي قراري تا به کي؟بردباري تا به چند؟ ... دعايي بکنيم . «غ