- مرد کوچک نقش و نگار هشت يا نه سال بيشتر نداشت . هر بار كه پشت چراغ قرمز چهارراه نزديك خانه مان ، مشغول برانداز كردن حالات و وجنات پليس سر چهارراه بودم تا ببينم آيا مي توانم چراغ قرمز را يواشكي و دور از چشمان پليس وظيفه شناس و هوشيار در صحنه ي محله رد كنم ، سر و كله اش پيدا مي شد و فال هايش را از شيشه ي ماشين به سمتم مي گرفت . انگار مامور بود هر روز از آينده اي موهوم برايم خبر آورد . آينده اي كه انگار تنها در لابه لاي كاغذ هاي فال هاي او خانه داشتند و بس !مدتي بود پيدايش نبود ، يا من بيش از حد محو برانداز كردن پليس سر چهارراه بودم يا او واقعا" آن دور و برها نمي پلكيد . عصر بود پياد
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان