-
ماجرای مرد ساعت فروش در تهران «دنگ...، دنگ..../ ساعت گیج زمان در شب عمر / میزند پی در پی زنگ.» زمان میایستد، پیکان هر عقربه، شمارهای را نشانه رفته است؛ قدمها و ثانیهها، دقیقهها و قدمها و قدمها و ساعتها.
یک مرد آمده است، مردی و ساکی، مردی و پیاده رویی و پیاده رویی با هزاران عابری که می روند پی در پی، بی مقصد، بی توقف. درست مانند عقر