-ماجرای زن جوان پشت در قلعهدر قسمت گذشته خواندید پیرزنی كه در یك قلعه زندگی می كرد، پس از اینكه به تدریج ساكنان قلعه، آن را ترك كردند، حاضر نشد از آنجا برود. او به علت اینكه پسرش سال ها قبل پس از رفتن به صحرا برای چریدن گوسفندان، دیگر به خانه برنگشته بود، چشم انتظار مانده بود و امیدوار بود كه روزی دوباره فرزندش را ببیند.آن روز پیرزن پس از اینكه كارهای روزانه اش را انجام داد به قلعه برگشت و اینك ادامه داستان...چند ساعت بعد به قلعه برگشت. دست هایش از سوز سرما یخ زده بود. او به طرف اتاقش رفت. اتاق هم خیلی سرد بود.پیرزن به هر سختی که بود، آتشی بر پا کرد و برای خودش یک آش روی آتش درست کرد. پیرزن بعد
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان