-اوج گمنامی و غربت در دل هور آی علی هاشمی ، هم قبیله نو رسیده. چقدر دنیا کوچک است، چقدر زمانه زود سپری میشود و چقدر به قول قیصر، زود دیر میشود. انگار همین دیروز بود که در قرارگاه کربلا همه حرف تو را میزدند. علی هاشمی در قرارگاه جزیره مانده و عقب نمیآید. بی تابی های فرماندهی کل، دلشوره های علی شمخانی و بیحوصلگی احمد غلامپور که چرا علی عقب نمیآید. عاقبت در یک روز گرم تابستانی بیسیم با کد، خبر سقوط قرارگاه را داد. من با شنیدن خبر، مثل آدم بهت زده تنها قدم میزدم و باورم نمی شد.