-روغن ریخته را نذر امام زاده کرده
یکی بود و یکی نبود. در یکی از روستاها مرد ثروتمندی زندگی می کرد. او با اینکه مال و دارایی زیادی داشت، خیلی خسیس بود.در آن روستا امام زاده ای هم بود که بنای مقبره اش سال های سال پیش از آن ساخته شده بود و کم کم داشت خراب می شد. سقف بنای امام زاده ترک برداشته بود، دیوارهایش نم کشیده بود و...مردم به امام زاده ی روستایشان علاقه و عقیده ی زیادی داشتند.یکی از ریش سفیدهای روستا، به فکر تعمیر مقبره ی امام زاده افتاد. فکرش