- كمك بزرگ سارا كوچولو
شب بود سارا كوچولو روی صندلی نشسته و مشغول تماشای تلویزیون بود. مادر سارا در آشپزخانه ظرف ها را می شست. اما كم كم احساس خستگی و درد كرد و برای همین شستن ظرف ها را رها كرد. او به طرف رختخواب رفت و خوابید شاید با استراحت حالش بهتر می شد. سارا كوچولو كه متوجه خستگی مادرش شده بود تلویزیون را خاموش كرد و به اتاق او رفت و پرسید: مادرجان حالتان خوب است؟ مادر سارا جواب داد: «خوبم. اما باید كمی استراحت كنم.» سارا به مادرش شب بخیر گفت و از اتاق بیرون رفت. از این كه می دید او بیمار شده خیل