-یاس نیلی
مـیكنــد جــان را نـثــار یــار، یــاس از غـم عشـق شده بیمار، یاس بین چه سان پژمرده و بر خاك اوفتاد در مـیـان آن در و دیـــوار، یـــاس از چـه رو پـوشانــد بـا گــل بـرگ گل روی خـود را لــحظهی دیدار یاس یــاس گـر نیلی نباشد یـاس نیست جای سیلی داشت رخـسار یاس در ثـای غنـچـه هـــم دردی نداشت جز دو چشم پر غم و خونبار یاس بـلبـل نـطقــم هـــوای بــاغ داشت جان «احسان» بلبـل و گلزار یاس محمد نیک خواه منفرد(احسان