-شب تنهایی امّ ابیها...
شبی تاریك و وهم آلود و پر دردتمام شهر در خواب جنون بودهمه در خانه در رؤیای غفلتحریم عشق، اما غرق خون بودشب ویرانی و آشوب و بیدادشبی سرشار از نامردمیهاشب آتش زدن بر پیكر عشقشب تنهایی امّ ابیهارخ مهتاب، نیلی گشت آن شبگلی نشكفته را از باغ چیدندز مرگ لالهی زهرایی آن شبتمام نسترنها داغ دیدندسراپای علی از غصّه میسوختچو چشم فاطمه خونبار گردیداز آن شب تا ابد در ماتم اوعزادار در و دیوار گردیدچو مردم با خدا بیعت نكردندرسن بر گردن خورشید افتاددر آن دم چو