-
اشعار در مورد خرمشهر آه اي شهيد... تشنه ام چرا كسي آبم نمي دهددر پاسخ سوال؛ جوابم نمي دهداين روزها عجيب گرفتار و خسته امتسليم روزهاي پس از اين نشسته امچون طفل در رحم؛ به كناري خزيده امزانوي غم گرفته و خلوت گزيده امچشمي مرا دوباره رصد مي نمود كاشدستي مرا دوباره مدد مي نمود كاشآنكه مرا به سنگ محك مي زند كجاست؟جائي كه خون به خاك؛ شتك مي زند كجاست؟يادش بخير پشت همين روزهاي سردخورشيد بود همنف