-آنچه بر ریحانه گذشت، از زبان مادرش
ساعت 8 شب ریحانه آمد خانه. بینهایت پریشان بود. در تمام عمرم هرگز دخترم را به این شکل ندیده بودم. صبح رفته بود سر کار و ظهر به من زنگ زد که دکتر سربندی با من تماس گرفته و برای دیدن دفترش قرار گذاشته است.
مصاحبه با مادر ریحانه درباره شرایط خانوادگیتان صحبت کنید. ریحانه فرزند چندم شماست؟ریحانه فرزند اولم است. من سه