-
تپه ی اس نويسنده: علي اصغر ارجي شب از نيمه گذشته بود. هوا تاريك بود. هر از گاهي صداي چند تير چرت آسمان را پاره ميكرد. ظاهراً شباهتي به ميدان جنگ نداشت. نيروها در يك خط، سينه تاريك شب را ميشكافتند و جلو ميرفتند. دو رديف سيم سفيد براي عبور رزمندگان از قبل آماده شده بود، كه پيچ در پيچ آنها را جلو ميبرد. سكوتي عجيب بر فضا سايه انداخته بود و زمين چون پنبه زير پاها نرم بود.پياده روي و دم هوا، همه را خسته كرده بود.پيرم