-
چشم هاي نمناك نويسنده: بهناز ضرابي زاده مثل يك صبح قشنگ دويدي توي زندگي من، مثل آفتاب، مثل سايه، مهربان و بيادعا. زندگي مشتركمان از نيمه راه دانشگاه آغاز شد و با بوي جنگ در هم آميخت. از جبهه ميآمدي از دل دشمن، از شبهاي پرحادثه، انفجارهاي پيدرپي، از پشت خاكريزها، هنوز بوي باروت ميدادي.گرد و خاكِ لباسها و موهايت پاك نشده بود. با تو حرف ميزدم، تصوير شهيد شدن همسنگريهاي مهربانت را توي خانه چشمهايت ميديدم.