-
راز گم شده خاور- 3 نويسنده: عبدالمجید نجفی 12 آقاى مرادى پس از شام روزنامه را برداشت و تكيه به پشتى داد:- “احوال آقا مجيد!مجيد در حاليكه بلند شد تا به اتاق خودش برود، گفت: “ممنون آقا جون. آقاى مرادى سرى تكان داد و نگاهش را دوخت به صفحه اول روزنامه. مجيد كه رفت، آهسته پرسيد:- “خانوم! اين پسر با كسى حرفش شده؟مادر مجيد نشست به خوردن چايى و گفت: “نه. با كسى حرفش نشده. داره كلنجار ميره!- “كلنجار!؟- “آره. مدتى ي