-
راز گم شده خاور- 1 نويسنده: عبدالمجید نجفی 1نسيم عصر پرده تورى را پيچ و تاب مىداد و مىآمد داخل اتاق. “مجيد” نشسته بود پشت ميز چوبى تازهاش و داستان مىنوشت:- “خاله خاور توى اتاقك خود نشسته بود و با چشمهاى گود افتاده شهر را نگاه مىكرد. تكّهاى رنگين كمان افتاده بود گوشه آسمان. هدايت پسرِ خاله خاور سالها دير كرده بود امّا خاله به همه مىگفت كه هدايت او خواهد آمد و او را از آن اتاقك لعنتى به خانه تر و تميز