-
مریم کوچولو که با مادرش برای دیدن پدربزرگ آمده از همان اول به پدربزرگ چسبیده و تا یک خنده بلند از او نگیرد دست از سرش برنمیدارد. برایش شکلک درمیآورد ، شعرهای خندهدار میخواند و وقتی میبیند هنوز موجب خنده بابایی نشده از دور یک دفعه توی بغل بابابزرگ میپرد. پدربزرگ اما نمی