-
جوان معصیت کار
یک شب در قبرستان بودم . دیدم چهار نفر بطرف قبرستان مى آیند و یک جنازه اى روى دوششان است ... به گزارش نامه نیوز به نقل از جام نیوز، نجیب الدین (که از علماى بزرگ زمان خودش بوده است ) نقل مى فرمود: یک شب در قبرستان بودم . دیدم چهار نفر بطرف قبرستان مى آیند و یک جنازه اى روى دوششان است . من جلو رفته و از آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض کردم و گفتم این عمل شمابه من اینطور مى رساند که شما انسانى را کشته اید و نیمه شب قصد دفن آن جنازه را دارید که کسى از راز و اسرارتان سر در نیاورد.
گفتند: اى مرد خیال بد نکن زیرا مادرش با ماست . دیدم پیرزنى جلوآمد. من گفتم اى م
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان