- طنز/ خندههای یک مرد بدبخت!
آفتاب: پوریا عالمی در شرق نوشت:
پشت آمبولانس نشسته بودم و توی خیابانها میچرخیدم که دیدم ناغافل تالاپی یک ماشین زد به یک عابر، عابر پرید هوا، سهتا چرخ خورد، بعد افتاد زمین، 30متر غلت خورد، بعد افتاد تو جوب، 300متر قل خورد. گازش را گرفتم و رفتم بالا سر مصدوم و پیاده شدم و گفتم: خوبی؟
عابر، که یک روزنامه توی جیب کتش بود، تا پرسیدم خوبی، قاهقاه زد زیر خنده.
گفتم: «بچه این محلی؟» قارتقارت خندید.
گفتم: «شغلت چیه؟» هارهار خندید.
گفتم: «زن و زندگی داری؟» هرهر خندید.
ضربه جدی بود. گذاشتمش توی آمبولانس و یک آمپول وریدی تقدیمش ک
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان