-
از هدیه نامبارک تو، پدرم نای نفس کشیدن ندارد
یکی بود؛ یه سرفه طولانی... یکی نبود؛ یک سرفه طولانیتر... غیر از خدا... سرفه امانش نمیدهد اما ادامه میدهد... قصه تا جایی میرود که دیگر ادامه دادنش امکانپذیر نیست.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران همیشه شبها به وسطهای قصههای شبانه پدرم که میرسیدم با چشمهای پر از اشک میخوابیدم نه اینکه این اشکها از پایان تلخ آن داستان باشد نه! وسطهای داس