-سهشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۹:۵۸
چشمهایم را میبندم، طنین صدایش را میشنوم، زود بازشان میکنم اما... او نیست! جای خالیاش درد میکند. دلم تنگ است قول دادهام هیچ وقت اشکم نریزد پس سرم را بالا میگیرم و به سقف خیره میشوم، زخمان دلم را میبندم؛ بیروح میخندم و لحظهها را به عمرم نمیافزایم. من مردهای متحرکم. چیزهایی