- خاطراتی با کومله ی یک دست
در راه، چشمانم را بستند. با خود گفتم: «دیگه کارم تمومه، تهدیدهای اونا بی خود نبود.» هر آن منتظر بودم که جیپ توقف کند و با یک رگبار به زندگی ام خاتمه دهند. اشهدم را خواندم و خودم را به خدا سپردم.
سایت جامع آزادگان: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده سعید اسدی فر است: حدود ۲۲روز در بیمارستان بودم و در این مدت، عراق همه ی آن چه را که آن ها نیاز داشتند، برایشان می فرستاد؛ به خصوص مو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان