- روایت مریم کاظمزاده از دستمال سرخها/6
وداعی عاشقانه در ظهر عاشورا
اصغر دچار ایست قلبی شد. لحظات سخت و نفسگیری بود. دکتر و پرستارها دست بردار نبودند. احساس کردم همه فشاری که به اصغر وارد میکنند، به من وارد میشود. زجر میکشیدم. تحملم تمام شد. فریاد زدم: «ولش کنید! بسه دیگه... اذیتش نکنید.»
به گزارش گر