-
یکی ناخن به صورتش میکشد و از غم، ضجه میزند؛ یکی چهارچشمی مراقب کیف اوست. یکی با مشت به سروکلهاش میکوبد و نمیخواهد مرگ عزیزش را باور کند؛ یکی خود را به او نزدیک میکند که بداند در جیبهایش چیزی هست یا نه. یکی به سر و سینهاش میزند و به عزیز کفنپوشی که او را ترک کرده چنگ میاندازد؛ یکی چشمهایش را تیز میکند که مطمئ