-يلدا؛ فرصتي براي همدلي نه جولان تجملات
خوب به خاطر دارم پدر بزرگ كه حدود ۸۰سال داشت در صدر اتاق مي نشست، دور تا دورش را فرزندان و نوه ها مي گرفتند همه به رديف از بزرگ تر تا كوچك تر، ساعتي از خوردن شام كه مي گذشت، اصرار بچه ها شروع مي شد و پدربزرگ كه همه به او مي گفتند «بابا بزرگ» موافقتش را كه اعلام مي كرد، همه ساكت بودند و بابابزرگ هميشه خندان قصه هايش را با چند بيت شعر شروع مي كرد. نمك در كام من شيرين تر از جام عسل گردد /جگرها خون شود تا يك پسر مثل پدر گردد / پدر در كودكي دست پسر گيرد / به اميدي كه در پيري، پسر دست پدر گيرد
و آهسته آهسته وارد مقدمات قصه مي شد؛ قصه باغ دلگ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان