-روايت مسعود كيميايي از تهران / شهري كه دوستش داشتم جلوي چشم مثله شد
نيكوس كازانتز اكيس، گمانم در زورباي يوناني ، چيزي قريب به اين مضمون ميگويد: آدميزاد تا وقتي خوشبخت است، نميداند كه خوشبخت است، بايد از خوشبختياش فاصله بگيرد تا... . اين را گفتم تا بگويم استثناهايي هم بر اين قاعده جناب كازانتزاكيس وجود دارد و مسعود كيميايي يكي از اين استثناهاست؛ او در همان روزهايي كه ميدانست خوشبخت است اين را هم ميدانست كه اين خوشبختي د