-افكار بچگانه، زندگي ام را تباه كرد
رضايي- سرگذشت زندگي ام طولاني است، در خانواده اي فقير و پر جمعيت به دنيا آمدم، زندگي سختي داشتيم و در يك خانه اجاره اي زندگي مي كرديم در هجده سالگي توسط يكي از آشنايان به »م« كه چهل و هفت سال سن داشت معرفي شدم.
او از همسر اولش به خاطر اين كه بچه دار نمي شد جدا شده بود.
پدر و مادرم به خاطر ثروت او و بدون توجه به فاصله سني ما به اين ازدواج رضايت دادند.
خيلي زود با چشماني اشك بار و دلي غمگين سر سفره عقد نشستم.
هميشه در رويا همسرم را مردي جوان تصور مي كردم اما به عقد مردي درآمده بودم كه هيچ علاقه اي به او
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان