-ما، چهار نفر بوديم
ادبيات- رفيع افتخار:
ما چهار نفر بوديم: قيصر، من، بهمن و غلام. بهمان ميگفتند: «تفنگداران رشته كوههاي كليمانجارو» البته دوست داشتيم ميگفتند: «رمانتيكهاي دشت تفتيده».
قيصر نقاشي ميكشيد، گاهي هم شعر ميگفت. من مينوشتم. بهمن عشق سينما بود و غلام، كه بهش ميگفتيم «كاكاسياه»، با آن موهاي فلفلنمكياش كه انگار گرد خنده توي صورتش پاشيده بودند، آواز ميخواند. گردنش را ميكشيد و صدايش را كه شباهتهايي به قوقولي قوقو داشت، ول ميداد توي سرش. صدايش به لحاظ صداشناسي از نوع جيغهاي نارنجي بود و تا كيلومترها دورتر ميرفت.
ما، چهار تايي، بيشتر، ر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان