-لالايي عاشورا
لالايي عاشورا
نزديك غروب بود. ديگر صداي فرياد تير و شمشير نمي آمد. تنها صداي
ناله هاي كودكي سه ساله بود از پشت سنگريزه ها، صداي دوان دوان قدم زدن سجاد به سوي قتلگاه و گريه هاي جانگداز زينب (س) كه فضا را پر كرده بود و ديوار شيشه اي سكوت را مي شكست. اوضاع بسيار آشفته بود. زنان گريه مي كردند و اسب امام در ميان جمعيت زنان جان مي داد و بچه ها با صداي سوزناك پدر خود را صدا مي زدند. زينب از ميان آنان بلند شد و به سمت سربريده حسين حركت كرد به دور قتلگاه چرخيد مثل ابر بهار باريد و سخن گفت: حسين من، برادر پرپر شده ام. بيدار شو با من حرف بزن. چشمانت را باز كن. طاقت د
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان