-
آن روز ما پیروزیم که دلامون با هم یاره / بین قلب های ما پل به جای دیواره . . . . . . من دلم میخواد خستگی را بفشارم در مشت ، غصه ها را در باد فاتح قلعه بی روزن تردید شوم ، من دلم میخواهد بیداری هم چون رویا شیرین باشد . . . . . . بار دگر ما را کلک زد دم از یک اتفاق مشترک زد برای لحظه ای با تو شکفتن هزاران بار قلبم را محک زد . . . . . . ببندم شال و میپوشم قدک را / بنازم گردش چرخ و فلک را بگردم آب دریا ها سراسر / بشویم هر دو دست بی نمک