-بايد برگردم به جبهه
دويدم بسويت گفتم : چي شده
گفتي : چيزي نيست پايم ناراحت است .
گفتم : شايد جاي گلوله اي است كه قبلا به پايت خورده !
گفتي : شايد! مسئله اي نيست و من نگران نشستم تا اينكه مادرت آمد مادرت نگران تر از من بود گفت : توي حمام باند خوني هست چي شده
گفتم : نمي دانم و نگاهم را به نگاه مادرت دوختم .
گفتم علي چه شده ! چرا واقعيت را نمي گويي
و تو تبسم كردي و گفتي :
« پايم تركش خورده خوني بود رفتم آب بكشم تا بتوانم نماز بخوانم . »
فرداي آن روز مجبورت كردم كه به دكتر برويم اما تو همه اش مي گفتي : « درست ميشه مسئله اي نيست » و مخالفتت زما
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان