-آتش انتقام يك زن
[ فرناز قلعه دار]
با شنيدن صداى بوق ماشين ها و كف زدن ميهمان ها «شمسى خانم» با عجله خود را به اتاق دخترش رساند و گفت: عجله كن عروس و داماد آمدند. زودتر راه بيفت تا.// اما حرف هاى زن با مشاهده دخترش كه بى تفاوت روى تخت نشسته بود ناتمام ماند. عاطفه آرام و غمگين زانوهايش را بغل گرفته و در فكر بود.
شمسى خانم با تعجب پرسيد: «مادر جون تو كه هنوز آماده نشدى مگر نمى خواهى بيايى عروسى »
دختر نيم نگاهى به چهره مادرش انداخت و زير لب گفت: «نه مادر من نمى آيم حوصله ندارم.»
مادر كه مى دانست ناراحتى عاطفه از چيست ديگر اصرار نكرد و رفت تا در مراسم عروسى عباس-
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان