-روباه خواب آلود
عابديان يكي بود يكي نبود توي جنگلي سرسبز و زيبا روباهي زندگي مي كرد كه خيلي لاغر بود. هر كس اين روباه رو مي ديد با خودش مي گفت: روباه بيچاره حتما چيزي براي خوردن پيدا نمي كنه اما اين حرف درست نبود چون جنگل پر از شكار بود ولي روباه حال شكار كردن نداشت وبه جاي هر كاري دلش مي خواست بخوابه. هر وقت هم گرسنه مي شد، آهسته چشم هاي خواب آلودش رو اين طرف و اون طرف مي گردوند و شكار كوچكي پيدا مي كرد اون رو مي خورد و دوباره همون جا مي خوابيد. روزي از روزها روباه تشنه اش شد، اون قدر كه مجبور شد از جا بلند بشه و بره كنار چشمه آب بخوره. وقتي خوب سيراب شد همون جا كنار چشمه به خواب رفت.
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان