-روزهاى سياه زندگى عروس وداماد
[فرناز قلعه دار]
زن جوان كه نوزادى در آغوش داشت آرام و غمگين روى صندلى راهروى دادسرا نشسته بود و هر چند دقيقه يك بار هم به راه پله ها خيره مى ماند، اما وقتى فرد مورد نظرش را نمى يافت چشم به كفپوش زير پايش مى دوخت و سرى به نشانه تأسف تكان مى داد.
وقتى به طرفش رفته و درباره علت حضورش در دادسراى جنايى پرسيدم گفت: دوست دارم بچه را پدرش هم ببيند. آخر وقتى به دنيا آمد پدرش زندان بود. او تازه يك ماه است متولد شده. ديروز هم وقتى شنيدم شوهرم را به دادسرا مى آورند گفتم بچه را بياورم او را ببيند و كمى آرام بگيرد.
شوهرت به چه جرمى زندانى است
زن
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان