- رمان مستانه عشق:مریم جعفری
۳۹۴ صفحه
۳۶ فصل
فصل ۱:قسمت اول
چنان حسرت گذشته را میخویم که گویی صد سال قبل،پشت سرشان گذاشته ام.تابستانها تنگ غروب،مادر برادر دوازده سالهام را مجبور میکرد زمین داغ را که آفتاب تا قلبشان را سوزنده بود آب پاشی کند.آنوقت یکی از فرشهای اتاق را روی ترس پهن میکرد،سماور قدیمی را آتش میکرد و یکی دو تا از پشتیهای ترکمن را به نرده و دیوار تکیه میداد.چه حال و هوایی داشت.بوی خاک داغ نم زده،بوی خورشت قورمه سبزی مادر و بوی گلاب خانجان که آماده نماز خواندن میشد.چه لذتی داشت.و صدای سه تار همسایه مان که میگفتند از وقتی که زنش مرده،مجنون
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان