-شيرينتر از انگور
ادبيات- مهري ماهوتي:
عاليه خانم فكر ناهار ظهر بود و رفتوروب خانه. محمد شال به كمر، گيوه به پا، كلاهش را به سرش گذاشت، كتاب و دفترش را زير بغلش گرفت و خميازهكشان از خانه بيرون رفت.
از جوي جلوي در پريد و راسته ديوار راه افتاد كه سايه بود و خنكتر. مرغ و خروسها خودشان را چسبانده بودند به خنكاي كاهگل ديوارها و چرت ميزدند.
محمد آهي كشيد و گفت: «خوش به حالتان، مجبور نيستيد هر روز مصيبت مكتبخانه و درس و استاد را تحمل كنيد.»
از پيچ كوچه دراز و باريكشان گذشت و به ديوار باغ حاج يعقوب رسيد كه از اين طرف تا خود مكتبخانه ميرسيد و
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان