-در اتاق معاون
ريان-صداي قيژ لولاي در، امواج استرس رو تا سر انگشتانم مي كشيد. رو به روي در اتاقش نشسته بودم، من آن جا بودم و خيلي ها آن طرف ديگر منتظر. ميانگين گرفتم حدودا هر 15 دقيقه يك بار يك نفر با يك چهره در اخم گره خورده وارد مي شد و با چشم هايي كه برق اميدواري داشت بيرون مي آمدند. خيالم كم كم راحت مي شد. منتظر شنيدن صداي ممتد قيژ بودم تا سركي به داخل بكشم و با اطلاعات چشم هايم كمي اوضاع رو حلاجي كنم. اما هر دفعه فقط يك كت خاكي رنگ كه روي صندلي گذاشته شده بود به چشم مي خورد فقط همين و تعدادي صندلي و يك ميز.
مسئول دفتر اسم ها را يكي يكي مي خواند حدودا هر 15 دقيقه يك اسم.
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان