- بانو
همیشه با همان کلاه لبه دار بزرگ، می آمد و می نشست روی نیمکت های یخ بسته ی پارک. کت و دامن یشمی اش مندرس و نخ نما شده بود، ولی هنوز هم مشخص بود که به دست یکی از بهترین خیاط ها و در یکی از بهترین خیاط خانه های زمان خودش دوخته شده. گل سینه ی سنگ فیروزه، با قاب طلایی رنگ روی سینه ی کتش خودنمایی می کرد. نگاهش خسته و غمگین، اما نافذ و گیرا بود. پشت آن اندام خمیده و نحیف، وقار و متانت زنی نجیب زاده پنهان شده بود. زنی که مثل من، از زمان جا مانده بود. احتمالا مثل من صفحه های گرامافون را ردیف می کرد کنار صندلی گهواره ای اش و دانه دانه آن ها را گوش می داد. شاید هنوز نور شمع را به نور لوستر ها
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان