- راه بهشت
مردی با اسب و سگش در جاده.ای راه می.رفتند. هنگام عبوراز كنار درخت عظیمی، صاعقه.ای فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهمید كه دیگر این دنیا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت.ها طول می.كشد تا مرده.ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند!
پیاده .روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می. ریختند و به شدت تشنه بودند. در یك پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند كه به میدانی باسنگفرش طلا باز می.شد و در وسط آن چشمه.ای بود كه آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه .بان كرد و گفت: "روز بخیر، اینجا كجاست كه اینقدر قشنگ است؟"
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان